وقتی برگ های پاییز رو زیر پات له می کنی
یادت باشه روزی بهت نفس هدیه می کردن
بی معرفت
.
از معرفت تو به کوچه پس کوچه زدم
معرفت رو ولش کن ، من گم شدم !
یا چند تا از گردوهایی که می شکونی پوک باشه
مهم اینه که کسی داری که یلدا رو بهت تبریک بگه
برگ سبز درخت، “معرفت کردگار”
و برگ زرد درخت، “معرفت روزگار” است . . .
از زشــتی کردار تو هم خسته شدم
بی معرفتی دیده و بشکسته شدم
پژواکم و در ســـینه صد کوه اســـی
بی مهری و غم دیدم و لب بسته شدم . . .
.
صبرت که تمام شد ، نرو
معرفت تازه از آن لحظه آغاز میشود . . .
تعداد صفحات : 65