طلوع بی شمار معرفت باش
به شهری که رسومش بی وفائیست
سرم سرگرم تصویر تو گشته
به آن حدی که اسمش بی نوائیست
طلوع بی شمار معرفت باش
به شهری که رسومش بی وفائیست
سرم سرگرم تصویر تو گشته
به آن حدی که اسمش بی نوائیست
رویت به سرخی انار شبت به شیرینی هندوونه
خنده ات مثه پسته و عمرت به بلندی یلدا . . .
.
از غم به جان آمد دلم درمان ندارد
شام غریبان را سحر امکان ندارد
امشب شب مهتاب و یلدا با هم آمد
تکرار تلخ ماجرا پایان ندارد
خوشبختی واقعی در دنیا فقط با یک چیز میسر میشود
دوست داشتن و دوست داشته شدن
خوشبختی شما آرزوی قلبی ما است
.
پشت دیوار کج فاصله ها پنهانیم / غربت دل را به خدا میدانیم
گرچه دوریم ز هم با همه ی خاطره ها / به امید خبری تازه ز هم میمانیم . . .
عاشق همه دنیا را در چشم معشوق میبیند و به هر جای دنیا که مینگرد
معشوق را میبیند و اینگونه است که خداوند دو چشم را برای دو چشم آفریده است.
پیوندتان مبارک
تعداد صفحات : 65