loading...
سایت متفاوت جیز میز | دانلود
Jizmiz بازدید : 408 دوشنبه 20 آذر 1391 نظرات (0)

ديشب داشتم ميومدم خونه کوچه تاريک بود ديدم مهتاب زده رو زمين يه تکه نون مانند هم افتاده زمين من سريع برداشتمش و بوسش کردم اومدم بذارم يه کناري تازه متوجه شدم نون نيست دستمال کاغذيه حالا خداکنه مريض نشم قصدم خير بود!

Jizmiz بازدید : 364 یکشنبه 19 آذر 1391 نظرات (0)

یه بنر زده بودن توی شهر که 
حجاب زیباست اما زیبایی نیست
هنوز هنگم! 
نظریه نسبیت این قدر پیچیده نبود برام !

Jizmiz بازدید : 366 یکشنبه 19 آذر 1391 نظرات (0)

دیشب مهمانی بودیم شلوغ شلوغ 
همه دور هم نشسته بودیم چند تا گودزیلا هم یه گوشه داشتن یواش با هم حرف میزدن یکهو همشون دویدن تو اتاق دیگه و چند ثانیه بعد فاطیماخواهرزاده شیش سالم لنگان و گریان اومد پیش مادرش پاش به لبه میز کامپوتر گرفته بود و پوست انگشت شصتش آویزون شده بود.خواهرم هم سریع با ناخن گیر تیکه آویزون رو کند و پاشو پانسمان کرد
حالا حرفا گودزیلا کوچولو رو بخونین بعد از عمل جراحی و در حالی که اشک میریخت:
به چی میخندین کله گنده ها 
من پوستمو از دست دادم به من میخندین 
مامان من پوست خودم رو میخوام
خدایا آخه چرا من
لعنتی ها نخندین
به خدا فردا به شروین میگم همتون رو بیاد بزنه (دوست پیش دبستانیش)
اگه خدا منو دوست داشته باشه پوست همتون رو میکنه

Jizmiz بازدید : 427 یکشنبه 19 آذر 1391 نظرات (0)

تلویزیون داش میگف: کودک لطیف است با آن ب درستی برخورد کنین!
در راستای مسخره بازی ب مامانم میگم: مامان من لطیفما...
مامانمم نه گذاشت نه برداشت خیلی شیک و محترمانه گفت:
عزیزم تو دیگه از لطافت در اومدی کصافط شدی!!:|
:0

Jizmiz بازدید : 394 یکشنبه 19 آذر 1391 نظرات (0)

آقا امروز یه غلطی کردیم...
سوار اتوبوس شدیم
و موقع نشستن به این بغلدستیمون سلام کردیم...
چشمتون روز بد نبینه...
همون سلام ما کافی بود تا نطق آقا باز شه...
باور کنین تا همون لحظه‌ای که میخاستم پیاده شم،
این مرده یکسره کنار گوش ما وز وز می‌کرد...
فقط دو بار که خاطرات سربازیش رو برام مرور کرد...
تازه آخری هم فک کنم میخاست پیاده شه، بیاد خونمون...
خوب شد سریعتر خداحافظی کردم...
و الا الان احتمالا بغلدستم نشسته بود، داشت از تعداد مرتبه‌های آش خوردنش تو 60 روز اول خدمتش می‌گفت...

Jizmiz بازدید : 381 یکشنبه 19 آذر 1391 نظرات (0)

آغا یه بار سر کلاس اخلاق اسلامی بودیم !! 
بحث رسید به ازدواج ( اشک تو چشم داشنجوها جمع شده بود : ما مجردا )
استادمون میگه که بدبختی اینه که شما عاشق میشین ....
ادامه میده که آدم وقتی عاشق میشه چشاش 
کور و گوزش .............. هیچی دیگه بنده خدا 
جان به جان آفرین تسلیم کرد !!!! 
یهنی بچه ها صندلی ها رو خوردن !!!!!

Jizmiz بازدید : 344 یکشنبه 19 آذر 1391 نظرات (0)

آغا یه روز مدیر فنیمون زنگ زده سیستم من روشن نمیشه بیا ببین چشه !! ؟؟
رفتم سیستمشو برداشتم آوردم دفتر کارم ، نیم ساعت بعد زنگ زده که چی شده؟؟
گفتم فک میکنم از CPU باشه !! 
میگه : مگه کامپیوتر CPU داره ؟؟؟؟؟؟؟؟ 
جاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااان ؟؟؟؟ بلههههههه ؟؟؟
هیچی شروع کردم تست کردن قطعاتش دیدم مشکل از RAM بوده ، تعویضش کردم بردم بهش بدم 
دوباره مبپرسه چش بود حالا ؟؟؟؟؟ میگم RAM مشکل داشت 
میگه ؟؟؟؟ اهان دیدی گفتم کامپیوتر CPU نداره ؟!!! 
خداااااااااااااااااااااااا ماهی 3.5 میلیون حقوق میگیره !!!

تعداد صفحات : 13

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3554
  • کل نظرات : 129
  • افراد آنلاین : 34
  • تعداد اعضا : 282
  • آی پی امروز : 695
  • آی پی دیروز : 618
  • بازدید امروز : 5,543
  • باردید دیروز : 5,080
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 49,281
  • بازدید ماه : 117,493
  • بازدید سال : 770,385
  • بازدید کلی : 5,151,379