گفتمش نقاش را ازغربت زهرا بكش / ناله كرد و با قلم يك چادر خاكي كشيد / گفتمش پس غربت زهرا كجاي نقش بود؟ / گريه كرد و زير چادرغنچه اي پرپر كشيد.
خير سرم داشتم با خانوادم فيلم نگا ميكردم يارو داشت بد نگا ميكرد
گفتم مث پدرسگا نگا ميكنه
بعد گفتم مث بابا نگا ميكنه
من :-X
بابام :-O
اهل خانه :-))
کیا یادشونه بادکنکمون که میترکید یه تیکه برمیداشتیم میذاشتیم رو استکان باهاش آهنگ میزدیم خیر سرمون...
تفریح بود ما داشتیم؟؟؟
هر چيزي زيبايي هاي مخصوص به خودش را دارد ولي هر كسي نمي تواند انها را ببيند.(كنفوسيوس)
اطلاعات کاربری
آمار سایت