لبی سرد و دلی افسرده داریم / به سر افکار تیپا خورده داریم
رسد پایان پاییز و از آغاز / هزاران جوجه ی نشمرده داریم !
لبی سرد و دلی افسرده داریم / به سر افکار تیپا خورده داریم
رسد پایان پاییز و از آغاز / هزاران جوجه ی نشمرده داریم !
خداوندا دوستی دارم آئینه تمام نمای عشق
رسمش معرفت،کردارش جلای روح ویادش صفاو دلارای من است؛
پس آنگاه که دست نیاز سوی توآورد،پرکن ازآنچه که درمرام خدایی توست.
درنای خشک مرثیه خوان نمانده است / طفلی برای زینت کبری نمانده است
باید به جای حافظ و سعدی لهوف خواند / دیگر برای ما شب یلدا نمانده است . . .
یا حسین
درویشی را دیدم شتابان مى دوید گفتم درویش ،کجا؟
گفت مراسم عزا ، گفتم مگه کی مرده؟ آهی کشید و گفت : معرفت و وفا
اینو فرستادم به سلامتی اونایی که خطشون اعتباریه
ولی معرفتشون دائمیه . . .
بی معرفت تو اون کسی بودی که اومدی زیر چترم
نه برای همراهی با من
بلکه فقط برای اینکه خیس نشی
بارون که بند اومد ، رفتی که رفتی . . .
پاییز ثانیه ثانیه می گذرد، یادت نرود این جا کسی هست که به اندازه
تمام برگ های رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد.
عمرت یلدایی، دلت دریایی، روزگارت بهاری
یلدای خوشی را برایتان آرزو می کنم . . .
تعداد صفحات : 65