ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم
زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر نا مردیت را
خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود
مرا هرگز نباشد بیمی از مشت برادر جان مرا نامردمی کشت
فتوت پیشه خندد روی در روی زند نامرد ناکـــس خنجر از پشت
به نامردی نامردان قسم جانا كه نامردی كه نامردان خجل گشتند از بس كه تو نامردی
به نامردمان مهر كردم بسی نچیدم گل مردمی از كسی
بسا كس كه از پا در افتاده بود سراسر توان را زكف داده بود
به حیلت گری خنجر از پشت زد بخونم ز نامردی انگشت زد
گمان كردم كه با من همدل و همراه و همدردی ، به مردی با تو پیوستم ندانستم كه نامردی
روزگاری مردم دنیا دلشان درد نداشت. هر کسی غصه اینکه چه می کرد نداشت. چشم سادگی از لطف زمین می جوشید. خودمانیم زمین این همه نا مرد نداشت
زبیم و رنج نامردی دگر دردی نمیبینم مزن لاف مروت را كه من مردی نمیبینم
منم آن چوب سرگردان به ساحل میرسم زیرا درون موج دریاها عقب گردی نمیبینم
تعداد صفحات : 11
اطلاعات کاربری
آمار سایت