عمرمان تمام شد نیامدی عکسمان قاب شد نیامدی
ای یوسف زهرا جمعه ها یکی یکی سر شدند نیامدی
یک پلک زدن غافل ازآن ماه نباشیم/شایدنظری کندآگاه نباشیم/اللهم عجل الولیک الفرج*
به انتظار ديدنت دوباره برگ ميشوم
و با عبور شبنمي غريق اشك ميشوم
مرا رها مكن مگر به روز مرگ و رفتنم
بدان فقط به ياد تو درون قبر ميشوم
بخدا دلم تنگ شد از بس گفتيم شايد اين جمعه بيايد،آقا جان جمعه هاى عمرمان به سر آمد پس كى ميايى تا بر اين دل زار ما مرهمى گذارى،آخر كدام جمعه ميايى...
من آن گل بوته ی پژمرده هستم
که تنها در کویر غم نشستم
به امیدت نشستم تا بیایی
تو بارونی به روی برگ خستم
زود بیا زیبــــــــــــــــاترینم!بدجور دلم هوای هوایت را کرده!پاییز رنگینم.....پاییز بی نظیرم....از بودن با تو لذت میبرم و بیشتر عاشق خدای خالقم میشوم که تو شاهکار ذوق و سلیقه خدایی....
برای آمدنت تک تک روزهای باقی ماندهی تابستان را خواهم شمرد...میدانم که خواهی آمدبا چهره ای زرد و نارنجی...و صدای خش خش برگهایت توی پیاده روها زیر پای مردمان شهر...غروبهایت زیباترین غروبهای سال را دارد و هوایت بوی ناب زندگی را!
اگر چه بی کس و تنها اگر چه غم زده ایم
همیشه از تو فقط با دروغ دم زده ایم
تو گرم آمدنی ، بی خبر که ما بی تو
قرار جمعه ی این هفته را بهم زده ایم
میان سیرت و صورت چقدر فاصله است
فریب ما نخور آقا ، انار سم زده ایم
برای دین خدا نیست ، درد ما نان است
اگر به سینه وسر زیر این علم زده ایم
گناه ماست که این راه بر شما بسته ست
چه غربتی ست برای شما رقم زده ایم
چو شمر و حرمله با هر گناه کردنمان
چه زخم ها به دل اهل این حرم زده ایم
خدا کند که شبیه نصوح توبه کنیم
اگر خلاف شما حرف یا قلم زده ایم
این مرد که در ره است باید او را...
می ترسم اگر سر زده آید او را...
از هر که سراغ او گرفتم دیدم
در شهر کسی نمی شناسد او را
فرجش 5صلوات
بیتابتر از جان پریشان در شب
بیخوابتر از گردش هذیان بر لب
بیرؤیت روی او بلاتکلیفم
مثل گل آفتابگردان در شب
فرجش صلوات
نگذار باز از سفرت بیخبر مرا
یك بار هم اگر شده با خود ببر مرا
شكر خدا كه گریهی سیری نصیب شد
هربار تشنه كرد غمات بیشتر مرا
سر را به دامنت بگذارم اگر، سر است
دامن چو میكشی، به چه كار است سر مرا
یك بار جای این همه زخمزبان زدن
راحت بگو كه دوست نداری دگر مرا
آه ای خیال دور كه آوارهات شدهام
یك شب بیا به خانهی خوابت، ببر مرا
تعجیل فرج هرچی کرمت هست صلوات
يابن الحسن!
ما بي سليقه ايم...
تو حاجات ما را بخواه" ارنه گدا مطالبه ي آب و نان كند.
اللهم عجل لوليك الفرج...
براي سلامتي و تعجيل در امر ظهورش صلوات.
كوتاه ترين دعا براي بلندترين آرزو:
اللهم عجل لوليك الفرج...
براي سلامتي و تعجيل در امر ظهورش صلوات
يادمان باشد اگر تنگي دل غوغا كرد/
مهدي فاطمه تنهاست ازو ياد كنيم
ای آخرین توسل سبز دعای ما آیا نمیرسد به حضورت دعای ما؟ شنبه،دوباره شنبه، دوباره سه نقطه چین بی تو چه زود میگذرد هفته های ما . .
چه انتظار عجيبي !
تو بين منتظران هم عزيز من چه غريبي!
عجيبتر كه چه آسان نبودنت شده عادت !
چه بي خيال نشستيم !
نه كوششي نه وفائي.
فقط نشسته و گفتيم:
خداكند كه بيائي ...
آنقدر منتظرم در ره شوق که اگر زود بیایی دیر است
*اللهم عجل لولیک الفرج*
روزي گره اززمانه واخواهدشد رازشب تار برملا خواهدشد درراه عزيزيست كه باآمدنش هرقطب نما قبله نما خواهدشد اللهم عجل لوليك الفرج.صلوات
برگرد که بر بهارمان میخندند
یک عده به حال زارمان میخندند
آنقدرنبودنت به طول انجامید
دارند به انتظارمان میخندند
فرجش 5صلوات
اللهم عجل لولیک الفرج
جهان سجاده راز و نیاز است
و لیکن این بشر در خواب ناز است
الا ای منتظر ( مهدی ) این جمله بشنو
نشان انتظار او نماز است
خدایا باز هم جمعه است!
یکی بیاید دست این خاطره ها را بگیرد ببرد گردش..
کلافه ام کردند از بس نق میزنند..
گفتم شبي به مهدي(عج) كز تو نگاه خواهم..
گفتا كه من هم از تو ترك گناه خواهم..
اگر بيايي :
به اميد لمس سرانگشت عطوفت الهي تو دست خونالود جفا را خواهيم بريد.
بر بازوان ستبر وفا بازوبند قهرماني خواهيم بست و انرا خواهيم بوسيد.
قلب وجان و روح عزيز خود را به پايت بي مقدار خواهيم كرد
پس بيا اي نازنين بيا و ابر سخاوتت را بر ما ببار
چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی
چه بغض ها که در گلو رسوب شد نیامدی
خلیل آتشین سخن ، تبر به دوش ، بت شکن
خدایمان دوباره سنگ و چوب شد نیامدی
برای ما که دل شکسته ایم و خسته ایم نه
ولی برای عده ای چه خوب شد نیامدی
تمام روز های هفته را در انتظار جمعه ایم
دوباره صبح ، ظهر ، غروب شد نیامدی
كي شود در ندبه هاي جمعه پيدايت كنم؟ گوشه اي تنها نشينم تا تماشايت كنم؟مينويسم روي هر گل نام زيباي تورا .تاكه شايد اين شب جمعه ملاقاتت كنم!
آقاي من
ديدنت را بهانه بسيار داريم
اما بها(نه).
به اميدنظري...
حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد
عاقبت با اشک غم کوه امیدم کاه شد
گفته بودی یوسف گمگشته بازاید ولی
یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد
می گویند ظهور گشایش کارهاست..
نمی گویند ظهور آمدن آقاست.
فرض کن حضرت مهدی به تو ظاهر گردد
ظاهرت هست چنانی که خجالت نکشی ؟
باطنت هست پسندیده ی صاحب نظری ؟
خانه ات لایق او هست که مهمان گردد ؟
لقمه ات در خور او هست که نزدش ببری ؟
پول بی شبهه و سالم ز همه داراییت
داری آن قدر که یک هدیه برایش بخری؟
حاضری گوشی همراه تو را چک بکند؟
با چنین شرط که در حافظه دستی نبری؟
واقفی بر عمل خویش تو بیش از دگران
می توان گفت تو را شیعه اثنی عشری؟؟
برگرد که بر بهارمان می خندند
یک عده به حال زارمان می خندند
آنقدر نبودنت به طول انجامید
دارند به انتظارمان می خندند
عــاشـــقـــی دردسری بود، نـمـی دانســتیم
حــاصــلــش خــون جگری بود، نمی دانستیم
پــر گــرفــتـیـم ولـــی بــاز بــه دام افــتــادیــم
شـــرط، بــی بـال و پــری بــود نمی دانستیم
عصر یک جمعه دلگیر دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
بگو حافظ دل خسته ز شیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است
چرا یوسف گم گشته به کنعان نرسیده است؟
من آن گل بوته ی پژمرده هستم
که تنها در کویر غم نشستم
به امیدت نشستم تا بیایی
تو بارونی به روی برگ خستم
زود بیا زیبــــــــــــــــاترینم!بدجور دلم هوای هوایت را کرده!پاییز رنگینم.....پاییز بی نظیرم....از بودن با تو لذت میبرم و بیشتر عاشق خدای خالقم میشوم که تو شاهکار ذوق و سلیقه خدایی...
تعداد صفحات : 3