loading...
سایت متفاوت جیز میز | دانلود
Jizmiz بازدید : 401 چهارشنبه 22 آذر 1391 نظرات (0)

دارم با دختر دایی 1سالم بازی میکنم:
_درسایی سللللام قلبونت بشه داداشی
درسا:قوولو قمقو (با خنده)
_مامان نگاه کن داره بازبون خودش جوابمو می ده و می خنده.
مامان:آره تعجبم فقط جواب تورو میده باما حرف نمیزنه.
_درسایی می آی با داداشی بریم دد قاقا بخرم؟
درسا:قوووللووو قممقو(با خنده زیاد)
_ قلبون اون خنده هات بشم که انقد منو دوس داری تو جیگرررم
درسا:قووولو قمممقو قیق("""")
زنداییم:عباس ناراحت نشو ولی از همون اول داره بهت میگه "برو گمشو" اسکلت کرده داره می خنده!
هههههی روزگار ,الان دوروزه قرصای افسردگی مصرف می کنم.
حساب کردم تا سه ماه دیگ گاز گرفتن یاد می گیره تا ی سال دیگ خوردن آدما,تازه چون دختره اینقد دیر حساب کردما.اسم این نودیا رو چی بذاریم؟

Jizmiz بازدید : 439 چهارشنبه 22 آذر 1391 نظرات (0)

با کلی اعتماد به نفس میخاستم از استادم سوال بپرسم
هول شدم جای استاد( استادمون عاقاس اونم سیبیلو)
بهش گفتم خانم میشه این مطلبو دوباره توضیح بدین؟
اونم نه گذاشت نه برداشت بهم گفت منو با این سیبیلا خانم میبینی؟
بعدشم از کلاس پرتم کرد بیرون:-(((((((
عاخه استاده ما داریم خو لامصب مگه چی گفتم؟
تازشم بعضی ار خانما هم که سیبیل دارننننننننننننن! والا.......!

Jizmiz بازدید : 435 چهارشنبه 22 آذر 1391 نظرات (0)

جلو تی وی رو مبل ولو بودم ساعت 2 شب ...بابامم بعد از اخبار خوابش برده بود...
همینجوری فیلم میدیدم یهو احساس کردم زمین لرزید...آقا مارو میگی...بلند شدم با جفت پا پریدم بیخ گوش بابام بنده خدا گرخید...گفت چی شده؟ 
گفتم بایا...بسم الله فک کنن زلزله است...
دیدم یه نگاه خصمانه ای بهم کرد...یه نگاه به ساعت رو دیوار انداخت...بعد ا همون نگاه غضب آلود گفت:باباجان اینوقت شب زلزله؟

Jizmiz بازدید : 443 چهارشنبه 22 آذر 1391 نظرات (0)

خواهرخانمم ماشین خریده بود و تازه هم گواهینامه یاد گرفت خلاصه به من بیچاره گفت بشین کنار من که تصادف نکنیم:))
خلاصه گفت اول بریم بنزین بزنیم و بعد بریم تو شهر تمرین کنیم)":
هیچی دیگه وقتی بنزین زد و ترمز دستی رو کشید ماشین راه افتاد زارت خورد به یه ماشین دیگهD:
آخه هول کرده بود به جا ترمز گاز میدادD:
منم که همینجور مات و مبهوت مونده بودم کدوم خری به این گواهینامه داده:ll
خداروشکر سریع ماشین رو فروخت وگرنه یه نسل کشی اتفاق میوفتاد:lll

Jizmiz بازدید : 369 چهارشنبه 22 آذر 1391 نظرات (0)

رفته بودم یه شهرستانی
یه یارو اومد گفت آقا شما بچه تهرانی ؟؟
گفتم اره چطور مگه؟؟
گفت: میدون تجریشو میشناسی ؟
گفتم آره چیه مگه؟
گفت :ممد و میشناسی پراید سفید داره؟؟؟

Jizmiz بازدید : 359 سه شنبه 21 آذر 1391 نظرات (0)

هر وقت آشناهامون میان خونه ما بچه هاشونو میفرستن برو پیش عمو فلان، برو پیش دایی فلان (منظورشون اینجناب هست). برو با کامپیوترش بازی کن. حالا بچه یکسالش هم تموم نشده. آخه یکی نیست به اینها بگه شما که نمی تونید دو دقیقه بچه تون رو نگه دارین و از انواع ترفندها استفاده می کنید از خودتون دورش کنید بیجا می کنید که بچه دار می شین.

Jizmiz بازدید : 373 سه شنبه 21 آذر 1391 نظرات (0)

ماه عسل من و خانمم با قطار برفتیم مشهد.
یادش بخیر وختی رفتیم تو کابین خودمون مسئولش اومد یکی یدونه ملحفه داشت برا استراحت شب:))
ما هم دیدیم تمیز و نوهه گفتیم حیفه میبریم خونه استفاده میکنیم و با همون لباسامون رو تختای کثیف قطار خوابیدیمD:
هیچی دیگه فردا صبحش یارو اومد ملحفه ها رو ازمون گرفت و ما هم پیاده شدیم رفتیم پی کارمون:ll
تا همین الانم دارم میسوزم:ll

تعداد صفحات : 13

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3554
  • کل نظرات : 129
  • افراد آنلاین : 41
  • تعداد اعضا : 282
  • آی پی امروز : 61
  • آی پی دیروز : 705
  • بازدید امروز : 533
  • باردید دیروز : 5,961
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 533
  • بازدید ماه : 118,444
  • بازدید سال : 771,336
  • بازدید کلی : 5,152,330