loading...
سایت متفاوت جیز میز | دانلود
Jizmiz بازدید : 371 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

با گل پسرای فامیل داشتیم سر به سر دختر داییم میذاشتیم(دهه ی هشتادی)گفتم مهسا میدونی بابات کا رفته؟
مهسا؟کجا
من:به مامانت نگیا رفته خونه زن دومش
مهسا:هه بابای من اون هر جا بره اول از مامانم اجازه میگیره
هی عاقبت مرد!!!عاقبت همه مردا همینه

Jizmiz بازدید : 398 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

شما هم مثل من بودید
خونه خودمون ده تا درخت پرتقال داشت اما باز هم با بچه میرفتیم پرتقال دزدی

Jizmiz بازدید : 360 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

اعتراف میکنم بچه که بودم پیرهن رنگ روشن می پوشیدم
میرفتم مسجد زنجیر میزدم فرداش تو مدرسه ب دوستام میگفتم پیرهن من سیاه تره من از تو بیشتر زنجیر زدم...

Jizmiz بازدید : 354 پنجشنبه 09 آذر 1391 نظرات (0)

دوره دبیـــــرستان آی شـــــر بودیم! ولی در عیـــنٍ حال درس خـــــــون! :) ســـوم ریاضـــی ســـونامـــی!
یه پســـرٍ ســـوم انســـانی بودش آقـــا هیکلی بود در حـــدٍ گاومیش! هی قپـــی میـــومد با هــرکی کَــل بندازین بــا مـــن نمیتونین کَلتونو میشکــــونم جـــرات دارین با مــن دعـــوا کنید!
یه روز صُب یکی از بچــه ها رف شناساییش کـــرد که لبـــاس چـــی پوشیـــده کت شلــــوار( بچه مثبتم بود خفــن!) هیچـــی زنگٍ آخــــر شد همـــون دوستمـــون رف پـــرید رو کولش گازش گـــرف پشتٍ پـــا بهش زد افتــــاد زمیــــن»»گـــــروووووووومــــــــــــب«« آقــا مــام (33نفـــر ! نامــــردم خودتـــونین حقش بود) ریختیـــم ســـرش تا میخـــورد زدیـــم, یهـــو تو اون گیـــر و داد گف: کـــره الاغ! عوضیــــا! مــن دولتـــی ام معــاون اجــــرایی اداره! آقــا رفتیم کنـــار دیدیــــم راس میگه:(*_*) لبـــش چـــاک خــــورده بود تــانک! مــام عینٍ اســـب فـــرار کــــردیممممم! فـــرادش هیشکـــی مــدرسه نرف! زنگ زدن خونــــمون که بیایـــن پـــرونده تونو بدیــــم! مـــام رفتیـــم با یه قیــافه حـــق به جــانب مهـــم نــی آقا فوقش یه مــدرسه دیگـــه!!
جالب اینجـــا بود یـــارو داداشٍ مدیــــرمونم میشد! هه:)
ولـــی چـــون نمیخـــواس بچـــه هایٍ به این درسخــــونی رو از دس بده 1هفته اخــــراجــــمون کــــرد! دمــــش گــــرممممم:دی

Jizmiz بازدید : 404 جمعه 03 آذر 1391 نظرات (0)

داشتم واسه بچه ها تعریف میکردم: دیروز کنار زَمَـــــن چمن دانشگاه بودیم...
دوستم یهو پریده وسط حرفم: یگو چی گفتی الان؟؟؟!!! منظورت زمین چَمیـــــــن بود دیگه!!!
دیگه همه پخش زمین شدن، نذاشتن بقیه خاطرمو تعریف کنم :(



یــه بــار تــو دانشگــاه یه دختـــــرٍ بود به هیشکـــــی پـــا نمیـــداد همـــــه تو کفـــش مـــونده بودن!
آقــا خداوکیــلی منــم از شمـــاره دادن به دختــــر نهـــایتٍ نفـــرتُ دارم!(همیشـــه گذاشتـــم خودشـــون اومـــدن جلـــو, شمــام امتحـــان کنیــد جـــواب میــده)!
هیچـــی رفیقـــام گفتـــن امیــــــر بیـــا تو بــرو ببیـــنم جلـــو توام مقــاومت میکنــه خلاصه اسبــم کـــردن منــــم رفتــــم جلــــو!
مـــن: امممممم, خانـــــوم میشه باهاتــون چن کلمـــه حرف بزنــــم؟!
دختــــرٍ: بفــــرمایید؟!
مـــن: راستـــش ازتـــون خوشم اومـــده , میخـــام باهــاتون آشنـــا شم!
دختــــرٍ: خوشحــــال میشــــم!
مـــن:(^_^)
آقــا کارتـــمو درآوردم دادم بهش نیگـــاش کـــرد نه گذاش نه برداش گف: خعــــلی بی مـــزه ای؟! واســت متاسفم؟! :(
منـــم عصبـــانی که این منُ دس انداختـــه, رفیقـــامم اومـــدن جلـــو گفتن: نه معـــلوم شد اصن با جنسٍ پســـر جماعت مشکل داره!
یهـــو رفیقم کارتَ رو برداش گف: یعـــــنی خاک بر ســـرت امیــــر! دکتــــر صبـــا رضــایی کیه؟!
مـــن: چی میگی؟!
آقا همشــون شـــرو کــردن به زمیـــن گاز زدن!
شانسٍ کجـــَمو داشتـــی؟! اون کارت تو جیبٍ مــن چیکا میکــرد خدا داند!؟!
البته یه مدت دختـــرَ رو محل نذاشتـــم خودش اومد جلو؟! :))))))))



یه دبیر فیزیک داشتیم برای باراول میومد کلاسمون بعدبدون اینکه اسمامون بخون رفت درس دادمنم شلوغ میکردم عصبانی شد گفت برات الان دونمره منفی میذارم پوشه روبازکرد جلوی اسم نمیدونم کدوم بدبختی منفی گذاشت



توپارک نشسته بودم یه خانمه داشت اموزش رانندگی میدیدرفت از یه ماشین پارک دوبل بگیره بنده خدا تااومد پارک دوبل کنه راننده ماشینه اومد ماشینشو برداشت برد



ماتوخونه 5نفریم،وقتی سرمیزناهارتنها نوشیدنی آبه ،چجوری میشه که ما7تا لیوان استفاده شده داریم؟؟؟؟:o
شما به وجود روح اعتقاد دارید؟من که پیدا کردم،برم برای شام دوغ بخرم آبرو داری کنم جلو مهمون ها.



كلاس سوم بودم و معلم جدول ضرب رو تخته نوشت بلافاصله ازم پرسيد سه چهارتا منم گفتم پنجاه وشش تا!گفت بيا اينجا دستو بگي؛منم با اعتماد بنفس(جدي بچه زرنگ كلاس بودم)رفتم دستمو گرفتم؛با تركش گذاش كف دستم ؛اشك تو چشام جم شد كم نيوردم رفتم كيفمو برداشتم مي خواستم از كلاس برم كه گفت:بيا بشين بچه والا ديگه راهت نميدما منم با پررويي گفتم بگو:" ببخشيد تا ببخشمت"(!!)



از دهه هشتادياي بي آزار بگم !آقا اين پسرخاله ما زن گرفته بود بنده خدااين زري خانم عروسه اصن قيافه نداشت كه هيچ كلا آدم نچسبي بود؛يه روز كه خونه خالم بوديم خواهرزاده بي آزارم در كمال آرامش در آغوش خاله زري فرمودند:" خاله زري خاله زري ؛خاله مهتاب مي گه خاله زري خيلي دراكولاس؛دراكولا يعني چي؟"!!!!!!!!خدايا !!دراكولا يعني تو ذليل مرده...



تو بوفه دانشگاه نشسته بودم،میز کناریم چندتا پسر نشسته بودن...یکیشون داشت با آب و تاب یه جریانی واسه دوستاش تعریف میکرد...یکم که دقت کردم دیدم داره یکی از پستای امیر 21 تعریف میکنه(البته میگفت شخصیت اصلی داستان خودشه)
جلو دوستاش ضایش نکردم...تنها که شد بهش گفتم زیاد4جوک میری؟؟؟با تعجب نگام کرد گفت بله؟؟؟؟؟گفتم خوب چرا جعل خاطره میکنی گل پسر؟اینی که تعریف کردی پست امیر 21 بود...
خودشو زد به کوچه علی چپ...گفت نمیفهمم چی میگی...پا شد رفت...
حقش بود جلو دوستاش ضایش میکردم....



امروز با بابام داشتیم تو اتوبان حکیم میرفتیم که یهو بابام گفت : به نظرت بوی سوختگی نمیـاد؟
مـن بـو کشیدم و گفـتم نـه بویـی حـس نمـیکنم!
در این لحظه بـابـام در اقدامی نـابـاورانه صدای ضبطو کم کرد !!
من :|
بابام :{) -------------> { سـیـبـیـلاشه
راننده ای که داشت سبقت میگرفت :|
تقاطع حکیم - کردستان :|
قضیه کم کردن صدای ضبط یه کم مشکوک نیست؟!



هميشه رفتيد دستشويي چك كنيد ببينيد شير ابش سالمه يا نه!!!
اقا يه روز رفتيم دستشويي بعد دوساعت صف وايسادن نوبت ما شد سريع رفتيم تو گلاب به روتون بعد چند دقيقه اهرم شير آب رو كشيدم ديدم قطع!!
بغض گلومو گرفته بود
حتي فرصت درست فكر كردنم نداشتم كلي ادم پشت در منتظر بودن
انقدر عصباني شدم كه نگو با همون عصبانيت اهرمو كشيدم
يدفعه اب با تمام فشار اومد شلنگه تو هوا ميچرخيد و نميتونستم بگيرمش
هيچ وقت اون نگاه هاي كه بهم شد بعد از دستشوي بيرون امدنو يادم نميره
تصور كنيد كاملا خيس شده بودم ازم اب ميچكيد وقتي بيرون اومدم



رفتم توی اموزشگاه رانندگی.اولین روز کلاس رانندگی تو شهرم بود.وارد دفترش ک شدم , ۳ تا دختر نشسته بودن.برگه قرار دادمو دادم ب منشی و نشستم تامرببم بیاد و نوبتم بشه.هنوز ۱ دقه هم نگذشته بود که منشیه گفت اقا فردا بیستو پنجمه امروز بیستو چارمه.هیچی دیگه خیلی شیک عین پت و مت برگمو گرفتم و با اعتماد ب نفس زدم بیرون



یادش بخیر بچه ک بودم ظهر ک میشد با پیچ گوشتی میفتادم به جون اسباب بازیام.همیشه فکر میکردم تو ماشینام شکلاتی چیزی هست!!!ما چی بودیم دهه هشتادیا چین!!!



به نظر من 4jok خیلی بد اموزی داره
چون من از اینجا یه خاطره خوندم بعدش این خاطره خیلی خوب یادم موندش بعدش استاد ازم پرسید کجا میشینید متنم یهش طبق اون خاطره گفتم رو مبل یا فرش وبطور کلی هر جا که راحت باشم پخش واستاد با کمال ادب منو انداخت بیرون و چون ترم اولی هستم خیلی میترسم که زبان با وجود اینکه میتونم انگلیشی حرف بزنم منو بندازه و بهم نمره نده ولی نمیدووووووووونید چه حالی داد



یادش بخیر بدترین نوع تنبیه ما دهه شصتیا و هفتادیا تو مدرسه این بود که معلم دوتا خودکار بیک میذاشت لای انگشتامون و تا میتونست فشار میداد

فرستنده : یکی مثل خودت

 

دیروز داشتم با داداشم ک 9 سالشه بازی میکردم.یهو فیلشو برداشتم گفتم واااای فیل من خیلی قویه. با صداش همه ی حیوونات کر میشن.1ثانیه نشد جواب داد:اژدهای من قویتره وقتی میگوزه همه حیوونات لال میشن....
هیچی دیگه .از دیروز تا حالا دارم به یه جواب درست و حسابی فکر میکنم.کم اوردم

Jizmiz بازدید : 935 سه شنبه 16 آبان 1391 نظرات (0)

خونه عمم واحد بغلي ماست سر ناهاريم از خونه شون بوي سوخت مياد، كل خونه مارو هم دود گرفته، مامانم ميگه برين يه سر بزنين سروصداشون نمياد ببينين سالمن!
بابام رفت بيرون در، دوباره برگشته تو ميگه اول ناهار ميخورم بعد ميرم خفه شده باشن من از گشنگي ميميرم!
باباي فداكاره من دارم؟!
اصن از اين همه نوع دوستي و عشق برادرانه اشك تو چشام جمع شد! :|



رفیقم تو دانشگاه از یه دختره خوشش اومده رفته بهش گفتم خانم من به شما علاقه دارم ، دختره برگشته گفته شما پسر خیلی خوبی هستید ولی نمیتونیم با هم باشیم ... رفیقم میگه تا حالا اینطور قانع نشده بودم :|



 

دخدره اسم آیدیـــش رو گذاشــته "جوجه طلایــــی"
2 ساعت باش فک زدم
آخـــر سر ازش میپرســـم چند سالته گلم م م م ؟
میگــه 38 :|
خداییش شما بگین آخه این جوجه طلاییه یا شــتر مرغ بالغ؟ :دی
ینی امووونش ندادم delete



یـــه بــارم رفتـــه بودم درمونگاه آمپول بزنـــــم،یه دختره اومد آمپولمو بزنه
معلوم بود خـــیلی تازه کاره
همینجوری کـــه سرنگو گرفته بود توی دستش،لرزون لرزون اومد سمت مــن و گفت:
"بسم الله الرحمن الرحیــــم"
منم که کـــــپ کرده بودم از ترسم گفتم: خـــانوووم یه لحظه من میرم بیرون یه دوری میزنم و برمیگردم بعد بزن
خانووومه : لازم نکرده آمپولتو بزن بعد برووو
منم فقط زیر لب میگفتم یا جد گلابتون یا شاه مختار
ینی اگــه از زیر این آمپول زنده بیام بیرون دیگه دختر بازی تعطیل آزارو اذیت تعطیل
اصن قووول مردونه میدم پـــسر خوبـــی شم .همه شیطونیامم میذارم کنار
هییییی داشتم این حرفارو زیر لـــــب زمزمــــــه میکردم که :
خانومه اومد گــــف : عــــــه تو هنوز نرفتی ؟؟؟
مــــن : کجا؟؟؟
خانومــــه : خووونه پســـــــــر شجاع
آمپولتو زدی پاشو برو دیگه :|
من: واو راس میگوییی :دی
اغاااااا منو میگیییییییی : فضای درمونگا واسه پرواز کافی نبود
تا حالا ایقد ذوق مرگـ نشده بووودم :))))



يه بار دارو ميخواستم با داداشم رفتيم داروخانه كه خلوتم بود تقريبا؛قبل از اينكه دارو رو تحويلمون بدن بهمون برگه دادن و گفتن بريد صندوق حساب كنيد بعد بياييد دارو رو ببريد. ما هم رفتيم طرف صندوق يارو نبود، بعد از چند دقيقه تا اومد كاغذو با پول گذاشتم روي پيشخوان و با تريپ شاكي بازي و اعتماد به نفس با صداي بلند گفتم: آقا ما چند دقيقه اس اينجا علافيما! شما صندوقيد؟
مرده از اون باحالا بودا،با دست به صندوق جلوي دستش اشاره كرد و گفت: نه دوست عزيز!من صندوق نيستم اين صندوقه! من صندوقدارم نه صندوق!
آقا تا اينو گفت يهو داروخانه رفت رو هوا! آي مردم ميخنديدن. منم كه ضايع شده بودم نتونستم جلوي خندمو بگيرمو با داداشم 2 تايي ريسه بوديم ينيا!
ضايع شدم در حد تيم ملي



دختره نشسته بود توي کتابخونه که يه پسري وارد شد و رفت کنار دختره آروم بهش گفت :
ببخشيد ميتونم اينجا بشينم ؟؟؟
دختره بلند داد زد :
نه تو نميتوني دوست پسر من بشي ...
همه برگشتن و پسره رو نگاه کردن....
پسره هم حالش گرفته شد رفت نشست سر يه ميز ديگه ...
چند دقيقه بعد دختره اومد کنار پسره آروم بهش گفت : من روانشناسي خوندم ....
خوب ميدونم منظور پسرا چيه ....
پسره بلند داد زد : نه ماشين BMW ندارم ولم کن ...
همه برگشتن دختره رو نگاه کردن دختره کلي خجالت زده شد ...
پسره آروم به دختره گفت : منم حقوق خوندم ... خوب بلدم کسي رو توي جمع شرمنده کنم ...



عاقا امروز تو دانشگاه یه دختر خانومی رو دیدم
یه تیپ عجیب غریب زده بود
با یه عارایش خفن ینی خفنااااااا
منم نشسته بودم خیابون یه گوشه داشتم سیگار میکشیدم
این خانوم یهو مسیرشو کج کرد اومد سمت من
منم تو اون لحظه اینجوری بودم‎:o‎
ب من ک رسید گفت یه نخ سیگار داری
منم ب جون خودم نداشتم
گفتم ندارم خوشگله
چشمتون روز بد نبینه
کلی بدو بیراه گفت و ‌قتی داشت میرفت بلند گفت پسره بی فرهنگ
عاخه مگه من چی گفتم
والا بعضی از خواهران عزیز درگیر هستن با خودشون
مگه نه؟؟؟؟



دیروز جلوی یه مغازه، یه بسته ده تایی کارت شارژ دست نخورده پیدا کردم که از جیب مغازه داره افتاده بود. خیلی با شخصیت رفتم بهش تحویل دادم.
جان من کنترل نفس اماره رو حال کردی؟!!
قربونت!



هفته ی پیش تو خیابون کیف پولم از جیبم افتاد و گم شد.
یعنی کل اون صدو پنجاه شصت تومن و کارت دانشجویی و کارت تلفن و کارت عابر بانک و تقلب هایی که چهارساعت طول کشید واسه امتحان ریاضی ۱ بنویسم یه طرف، اون کارت شارژ پنج تومنیه یه طرف. تازه سوزش کارت شارژه از بقیه بیشتر هم بود!



عاقا سوسک بشم اگه دروغ بگم
چند سال پیش عموم با خانواده اومدن خونمون.یه پسر کوچیک داره اخرهای شب پسره رو پای زن عموم خواب بود پاهاش هم وسط اتاق دراز . یه دفعه ت.خواب یه جوری ازش در رفت که از صداش از خواب پرید حالا قیافه اشو تصور کنید یه نگاه اینور کرد(o-0) یه نگاه اونور کرد (O-o) بعد دوباره خوابید .(-.-)



حالا گفتن نداره ولی وقتی بچه بودم
هر وقت می گفتن واسه شفای مریضا دعا کنید اول از همه واسه شفای قلب مریض میزوگی تو فوتبالیستا دعا می کردم



یه دبیری داریم کلماتی به کار میبیره در حد لیگ دسته سه میگه اجازه نپرسین هرچی هم میگیم اجازه رو میگیرن نمیپرسن توکتش نمیره یامیگه تک میارین اخه مگه پاسوره که تک بیاریم تازه وقتی میگیم ببخشید درس نخونیدم میگه خیل خب تک میاری وقتی جواب ندادیم اصن اون چند نمره تک چیه دیگه من نمیدونم چه جوراین داره بااین مخش ارشد میخونه



چند روز پیش داشتیم میرفتیم عروسیه پسر داییم که خیلی دیر شده بود و همش عجله می کردیم یهو بابام با عجله اومد رفت سر کمد و کت شلوارشو درورد و اون سیمه هست باهاش کتو اویزون میکنن اهان رخت اویز رو از توش درورده تا سیمه رو تنش کنه بعد یهو میگه ای بابا دارم سیم تنم میکنم من چقد حواس دارم... منم گفتم بابا تو حواست پرت نیست سیمه حواسش پرت بود که نگفت بهت...
یهو با اون سیمه زد تو سرم...
من بابای کودک ازار...
بابای کودک درون دار...
منه گنده بک....



یه چند وقت پیش یکی از این فامیلا تهرانیمون اومده بود خونمون بعد بچش ظاهرا برای اولین بار مارمولک دیده بود با تعجب به مارمولک رو دیوار نگاهی انداخت و به مامای گرامش گفت:نیگا مامی کرمه رو ، سبزه تازه دست و پا هم داره...
من :|
اون بچه :)
رییس سازمان محیط زیست :|
مارمولک رو دیوار:O
ینی من موندم با این همه سطح اطلاعات چه کنم؟
کلمو به کدوم دیوار مارمولک داری بکوبم؟


 

سال 86 زمستون بدجوری برف اومد همه جا یخ بسته بود محال بود بری بیرون دوسه تا سر خوردن مهمونت نکنن یخها :دی
دوستم میگفت یکی خورد زمین دوتا دختر بهش خندیدن خودشون بدتر خوردن زمین یکی بهشون گفت تا شماها باشید دیگه به مسی نخندید خودش ولو شد رو زمین من اومدم حرف بزنم خوردم زمین
هیچی دیگه همه به سزای عملمون رسیدیم خخخخخخخخخ

تعداد صفحات : 13

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آمار سایت
  • کل مطالب : 3554
  • کل نظرات : 129
  • افراد آنلاین : 30
  • تعداد اعضا : 282
  • آی پی امروز : 692
  • آی پی دیروز : 618
  • بازدید امروز : 5,384
  • باردید دیروز : 5,080
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 49,122
  • بازدید ماه : 117,334
  • بازدید سال : 770,226
  • بازدید کلی : 5,151,220